ذلت سربازی
ذلت سربازی
بدبختی های یک سرباز

 

نویسنده مطلب زیر : علیرضا

همین سربازی رو که فلج شد یادتونه ؟ همرزم من بود البته در آموزشی . من خودم لشکر تبریز خدمت کرم . جای خوبی بود اما وای از دست دژبان ارشد ها . نامردا به نگاه کردنت هم گیر می دن . یه روز رفته بودم شهری تا لوازم بهداشتی بخرم که دژبان جلوی راهم سبز شد و سین جینم کرد . جیبامو گشت و هیچ چی پیدا نکرد . من شامپو و صابون و پودر لباس شویی خریده بودم بعد وسایلی رو که خریده بودم گشت . شامپو رو از تو نایلون در آورد و گفت این چیه ؟ گفتم شامپو "  بلافاصله با یه سیلی محکم زد در گوشم و گفت خودم می دونم ابله ! چرا خریدی  ؟ گفتم برای حمام رفتن و نظافت . گفت غلط کردی شامپوی خارجی خریدی . گفتم مگه چه اشکالی داره برادر ؟ باز یه سیلی دیگه زد و گفت نکبت من برادر نیستم باید به من بگی قربان .  گفتم چشم . وسایلمو پس دادو موقع رفتن هم یه لگد بهم زد و به ترکی گفت "  ایت  ( به معنی گمشو ) ! من تو پادگان شکایت کردم و به خاطر رفتار دژبان پیگیری کردم . اما نهایتا همه چیز به ضرر خودم شد . چون اون دژبان  نامرد دوتا دژبانی رو که همراش بودند اغفال کرده بود و اون حیوونا به دروغ به نفع اون دژبان  شهادت دادن و من چند روز بازداشت شدم  و 1 ماه اضافه خدمت خوردم .  اون روز بود که فهمیدم انسانیت و عدالت یعنی کشک یعنی خواب و خیال .

 

 



نظرات شما عزیزان:

علیرضا
ساعت15:49---11 ارديبهشت 1398
من خودم تو سربازی دژبان ارشد بودم. حق داری داداش الهی دس بشکنه. ولی خودم یه بار به یه سربازی که خیلی پررو بود دو تا چک محکم خواندم تو گوشش به عنوان تفریح خیلی حال میداد.





نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





ارسال در تاريخ پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, توسط سعید - مهران - محمد علی - صابر - صادق - امیر - مهدی - شهرام - محمد رضا - علیرضا - سهراب - سیاوش - علی اصغر